در حال دریافت تصویر  ...
نام حسن حسین پور
محل تولد قزوین -


در حال دریافت تصویر  ...
نام معرفت الله اسدی غنچه
محل تولد قزوین - غنچه خوران-بخش طارم سفلی


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد نعمتی
محل تولد تهران


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی غلامی
محل تولد قزوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام بشیر نوروزی
محل تولد بوئین زهرا - قلعه هاشم خان


در حال دریافت تصویر  ...
نام قطار علی کریمی اوجور
محل تولد اردبیل - اوجور


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد ابراهیمی
محل شهادت آبادان


در حال دریافت تصویر  ...
نام قاسم شکیب زاده
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی اکبر عابدینی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام علیرضا محمدی خونانی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد طاهرخانی
محل شهادت آراسنج بوئین زهرا


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی مهراندشت
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محسن هنرمندشاد
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محرم علی آذربایجانی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین قلی ایوزخانی
محل شهادت جاده اهواز - خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام کتابعلی ایرانی
محل شهادت دارخوین


در حال دریافت تصویر  ...
نام هادی قاسمی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام ناصر بهرامی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام داود کاشیها
محل شهادت ام الرصاص


در حال دریافت تصویر  ...
نام داود لالو
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام حسین حدادی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسلم سلمانی چوپانی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد علی محمدی
محل شهادت لولان اشنویه


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام حسین اکبری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام علی مرتضی نژاد
محل شهادت شاخ شمیران


در حال دریافت تصویر  ...
نام اصغر شاه محمدی
محل شهادت میمک


در حال دریافت تصویر  ...
نام فتح الله ملکی قلعه
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام علیرضا عزیزمحمدی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مرتضی درزی رامندی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام جمشید عنایتی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام غلام رضا رجبی شهرکی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام مصطفی بدری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد حنیفه احمدی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام عین علی آموزگار بهمیری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد رضا علی خانی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمد حسین حاجی کریمیان
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی سربوته
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام احمد محمدپور
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود محمدقلیان
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام ولی طاهرخانی
محل شهادت موسیان


در حال دریافت تصویر  ...
نام رضا عبدی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام مسلم حیدری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام ترازالله آزاد
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام نورالله رحمانی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام نوح الله احمدی
محل شهادت شلمچه


در حال دریافت تصویر  ...
نام مجید حافظی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام ابوالقاسم روضه خوان
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام قربان علی محمدخانی
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام علیرضا شیری
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی عبداللهی
محل شهادت ام الرصاص


در حال دریافت تصویر  ...
نام مهدی حق شنو
محل شهادت آراسنج بوئین زهرا


در حال دریافت تصویر  ...
نام محمود نوروزی نژاد
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام جواد وادی پور
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام قاسم فخاریان
محل شهادت خرمشهر


در حال دریافت تصویر  ...
نام سید ساعد افتخاری
محل شهادت ام الرصاص


در حال دریافت تصویر  ...
نام حجت الله کیایی پور
محل شهادت خرمشهر



یک خاطره شهید  عباس بابایی


خلبان شدن ما با عناعت خداوند بود

ولی الله کلاتی: شهید بابایی در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات دانشکده می بایست هر دانشجوی تازه وارد به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شد. آمریکایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می کردند؛ ولی واقعیت چیز دیگری بود. چون عباس در همان شرایط نه تنها تمام واجبات دینی خود را انجام می داد بلکه از بی بند و باری موجود در جامعه غرب پرهیز می کرد. هم اتاقی او در گزارشی که از ویژگی ها و روحیات عباس می نویسد، یادآور می شود که بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است و از نوع رفتار او بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً به فرهنگ و سنت ایرانی پایبند است. به هر حال شخصی است«غیر نرمال»؛ و پیداست که منظور از آداب و هنجارهای اجتماعی در غرب چه چیزهایی است. همچنین گفته بود که او به گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند؛ که منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. گزارشهای آن آمریکایی بعدها باعث شد تا گواهینامه خلبانی به او اعطا نشود، و این در حالی بود که او بهترین نمرات را در رده پروازی به دست آورده بود. روزی در منزل یکی از دوستان راجع به چگونگی گذراندن دوره خلبانی اش از او سؤال کردم. او پاسخ گفت: خلبان شدن ما هم عنایت خداوند بود. گفتم: چطور؟ گفت:ـ دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود؛ ولی به خاطر گزارش هایی که در پرونده خدمتی‌ام درج شده بود تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند؛ تا سرانجام روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم در امر خلبانی اظهار نظر می کرد. او پرسش هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال بر می آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت؛ زیرا احساس می کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که درِ اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم به ساعتم نگاه کردم؛ وقت نماز هر بود. با خود گفتم کاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست. همین جا نماز را می خوانم. ان شا‌ءالله تا نمازم تمام شود او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه‌ای را که در آنجا بود به زمین انداختم و مشغول خواندن نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم و یا بشکنم؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه می دهم و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال عذرخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت:ـ چه کردی؟ گفتم:ـ عبادت می کردم. گفت:ـ بیشتر توضیح بده. گفتم:ـ در دین ما دستور بر این است که در ساعتهایی معین از شبانه روز، باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود؛ من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت:ـ همه این مطالبی که پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم:ـ آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت من خوشش آمده بود. با چهره ای بشّاش خودنویسش را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: ـ به شما تبریک می گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم